چهارشنبه 2 آبان سال 92- خاله فهیمه که کلاس داشت ، ال آی رو گذاشت خونه ما و ارمیا و ال آی کلی بازی کردن موقع اومدن اکبر دوتاشونو آماده کردم که بریم خونه آنا . این جا دم در منتظر اومدن اکبر هستیم و این دو شیطنت هایی می کنند که نگو و نپرس بعد از خونه آنا شام رفتیم خونه خاله فهمیه که همه اونجا بودن و خاله رضوان برای همه امون عیدی خریده بود به مناسبت عید غدیر . که دستش درد نکنه . پنجشنبه که عید غدیر بود خاله من نهار همه رو به سفره حضرت رقیه دعوت کرده بود که ارمیا اکبر رو برداشت برد خونه خاله فهیمه که اونجا با علی و آل ای بازی کنه و من که نیستم حوصله اش سر نره . شنبه بعد از دو روز که اکبر تعطیل بود و توخ...